عنوان مقاله:
ساختار سرمایه مبتنی بر نسبت طلایی به عنوان ابزاری برای افزایش عملکرد مالی شرکت و پذیرش بازار
Golden ratio-based capital structure as a tool for boosting firm's financial performance and market acceptance
سال انتشار: 2022
رشته: اقتصاد - مدیریت
گرایش: اقتصاد مالی - توسعه اقتصادی و برنامه ریزی - مدیریت مالی
دانلود رایگان این مقاله:
مشاهده سایر مقالات جدید:
4. Results and discussion
First, our four models were tested on the total sample, which includes all companies (US and Europe, manufacturing, and service). Our findings are present in Table 5.
Results confirm the relationships shown earlier in Figure 1. In the case of Revenue, Price and Value models, a significant positive relationship was found between the Equity to Total Assets ratio's absolute deviation from the golden ratio-based 38.2% proportion, and the deviations of the firms' realized revenue, stock price and value data from their historical maximum. In other words, in those company-years when the firms' equity ratio was closer to the golden ratio-based 38.2% level, their revenue, stock price and value was closer to the potential maximum. This indicates that the golden ratio-based capital structure may boost the companies' revenue-generating ability and their market acceptance. In the case of the Income model, this relationship could not be confirmed, which is consistent with the findings presented in Figure 1, indicating that the highest relative income is realized by companies with a slightly higher equity ratio.
To confirm the robustness of these results, control tests were made, in which two alternative versions of the independent variable were applied. While the original SHE/TA_di,t variable measured the Equity to Total Assets ratio's deviation from 0.382, our alternative SHE/TA_di,t0.5 and SHE/TA_di,t0.618 variables express the deviation of the ratio observed for company i in year t from 0.5 (assuming a balanced capital structure of 50-50% of equity and debt) and 0.618 (assuming a reverse golden ratio-based capital structure, containing 61.8% equity and 38.2% debt). The same tests were then run as those presented in Table 5, and examined the changes in p-values, the explanatory powers (R2) and the coefficients (β). Our conclusion is that in case of the Revenue, Price and Value models, using the alternative versions of the independent variable, the p value generally increased, while R squared decreased. This is a confirmation of our earlier statement that the highest level of revenue, stock price and market acceptance can be observed in those company-years when the firm's equity to total assets ratio is closest to the 38.2% level. However, for the Income model, the modified SHE/TA_di,t0.5 variable led to a lower p-value and a higher explanatory power compared to the original model, which indicates that net income was closer to its historical maximum for companies that had a capital structure converging to a balanced 50-50% of equity and debt. Beyond p-values and R2, this phenomenon may be better illustrated by the independent variable's coefficients, as shown by Figure 2. By checking the definition of our variables again, it becomes clear that the optimal capital structure is the one where the coefficient of the SHE/TA variable reaches its highest positive value, as the deviation from the given capital structure leads to the biggest fallback compared to the historical best performance of the firm. A negative coefficient indicates that it is advantageous for the company to deviate from the given capital structure. Examining the figure, it is evident that for the Revenue, Price and Value models, the highest coefficients of the independent variable are attached to the originally defined golden ratio-based capital structure (equity 38.2%, debt 61.8%), while for the Income model, SHE/TA has the highest coefficient in case of the balanced capital structure (50-50% of equity and debt). The results of these control tests confirm the robustness of our results presented in Table 5.
The conclusions drawn to this point are valid for the entire sample (which includes all US and European, and both manufacturing and service companies). To discover if there are any geographical and profile-related differences, testing of our models continued on manufacturing and service subsamples of US and European firms.
(دقت کنید که این بخش از متن، با استفاده از گوگل ترنسلیت ترجمه شده و توسط مترجمین سایت ای ترجمه، ترجمه نشده است و صرفا جهت آشنایی شما با متن میباشد.)
4. نتایج و بحث
ابتدا، چهار مدل ما بر روی کل نمونه، که شامل همه شرکتها (ایالات متحده و اروپا، تولید و خدمات) میشود، آزمایش شدند. یافته های ما در جدول 5 موجود است.
نتایج، روابط نشاندادهشده در شکل 1 را تأیید میکنند. در مورد مدلهای درآمد، قیمت و ارزش، یک رابطه مثبت معنادار بین انحراف مطلق نسبت حقوق صاحبان سهام به کل داراییها از نسبت 38.2 درصد مبتنی بر نسبت طلایی، و انحرافات یافت شد. داده های درآمد تحقق یافته، قیمت سهام و ارزش شرکت ها از حداکثر تاریخی آنها. به عبارت دیگر، در آن سالهای شرکت که نسبت حقوق صاحبان سهام شرکتها به سطح 38.2 درصد مبتنی بر نسبت طلایی نزدیکتر بود، درآمد، قیمت سهام و ارزش آنها به حداکثر بالقوه نزدیکتر بود. این نشان میدهد که ساختار سرمایه مبتنی بر نسبت طلایی ممکن است توانایی درآمدزایی شرکتها و پذیرش آنها در بازار را افزایش دهد. در مورد مدل درآمد، این رابطه را نمی توان تأیید کرد، که با یافته های ارائه شده در شکل 1 مطابقت دارد و نشان می دهد که بالاترین درآمد نسبی توسط شرکت هایی با نسبت حقوق صاحبان سهام کمی بالاتر محقق می شود.
برای تایید استحکام این نتایج، آزمونهای کنترلی انجام شد که در آن از دو نسخه جایگزین متغیر مستقل استفاده شد. در حالی که متغیر اصلی SHE/TA_di,t انحراف نسبت حقوق صاحبان سهام به کل دارایی ها را از 0.382 اندازه گیری می کرد، متغیرهای جایگزین SHE/TA_di,t0.5 و SHE/TA_di,t0.618 انحراف نسبت مشاهده شده برای شرکت i در سال را بیان می کنند. t از 0.5 (با فرض ساختار سرمایه متعادل 50-50٪ حقوق صاحبان سهام و بدهی) و 0.618 (با فرض ساختار سرمایه مبتنی بر نسبت طلایی معکوس، حاوی 61.8٪ حقوق صاحبان سهام و 38.2٪ بدهی). سپس همان آزمونهای ارائهشده در جدول 5 اجرا شد و تغییرات در مقادیر p، قدرتهای توضیحی (R2) و ضرایب (β) را بررسی کردند. نتیجهگیری ما این است که در مورد مدلهای درآمد، قیمت و ارزش، با استفاده از نسخههای جایگزین متغیر مستقل، مقدار p به طور کلی افزایش مییابد، در حالی که مجذور R کاهش مییابد. این تأییدی است بر گفته قبلی ما که بالاترین سطح درآمد، قیمت سهام و پذیرش بازار را می توان در آن سال های شرکت مشاهده کرد که نسبت حقوق صاحبان سهام به کل دارایی ها نزدیک به سطح 38.2٪ است. با این حال، برای مدل درآمد، متغیر SHE/TA_di,t0.5 تغییر یافته منجر به p-value کمتر و قدرت توضیحی بالاتر در مقایسه با مدل اصلی شد، که نشان میدهد سود خالص به حداکثر تاریخی خود برای شرکتهایی نزدیکتر بوده است. ساختار سرمایه که به 50 تا 50 درصد متعادل از حقوق صاحبان سهام و بدهی همگرا می شود. فراتر از p-values و R2، این پدیده ممکن است با ضرایب متغیر مستقل بهتر نشان داده شود، همانطور که در شکل 2 نشان داده شده است. با بررسی مجدد تعریف متغیرهای ما، مشخص می شود که ساختار سرمایه بهینه ساختاری است که در آن ضریب متغیر SHE/TA به بالاترین مقدار مثبت خود می رسد، زیرا انحراف از ساختار سرمایه داده شده منجر به بزرگترین عقبگرد در مقایسه با بهترین عملکرد تاریخی شرکت می شود. ضریب منفی نشان می دهد که انحراف شرکت از ساختار سرمایه داده شده سودمند است. با بررسی شکل مشخص میشود که برای مدلهای درآمد، قیمت و ارزش، بالاترین ضرایب متغیر مستقل به ساختار سرمایه مبتنی بر نسبت طلایی تعریف شده اولیه (صاحب صاحبان سهام 2/38 درصد، بدهی 8/61 درصد) و برای درآمد مرتبط است. مدل SHE/TA دارای بالاترین ضریب در مورد ساختار سرمایه متوازن (50-50 درصد حقوق صاحبان سهام و بدهی) است. نتایج این آزمایشات کنترلی استحکام نتایج ارائه شده در جدول 5 را تایید می کند.